SensesCultural:فرامرز سلیمانی،شاعر و ادبپژوهی که نخستین بار کتابی شامل مجموعه دقیقی از اشعار شاعران زن معاصر ایران با عنوان «بارورتر از بهار» منتشر کرد، در ویرجینیای آمریکا دار فانی را وداع گفت.
در گزارشی که ایران وایر از درگذشت سلیمانی منتشر کرده آمده است که او به دلیل ابتلاء به سرطان و پیشروی این بیماری درگذشت.
توکا نیستانی طراح با سابقه که چند کتاب آقای سلیمانی را در هنگام حضورش در ایران طراحی کرده بود درباره برخی ویژگیهای فرامرز سلیمانی و پیشینه حضورش در ایران از مساعدت و همراهی او با شاعران نکات قابل اعتنایی میگوید:
فرامز سلیمانی در ساری متولد شده بود. او بعد از انقلاب ۱۳۵۷ به امریکا مهاجرت کرد و تخصص پزشکی خود را در رشته زنان و زایمان در آمریکا به پایان رساند. فرامرز سلیمانی بیش از بیست جلد کتاب منتشر کرده و سردبیری مجله «کتاب موج» و «نوشتا» را هم به عهده داشته است. او در سالهای دهه چهل و پنجاه رفیق گرمابه و گلستان اغلب شاعران و نویسندگان ایرانی بود به طوری که میتوان او را بخشی از تاریخ شفاهی ادبیات ایران دانست. شاعرانی مانند نصرت رحمانی، منوچهر نیستانی و منوچهر آتشی از جمله کسانی بودند که در مطب و خانه فرامرز سلیمانی با او آمد و شد داشتند.
توکا نیستانی همکار من در ایرانوایر و فرزند بزرگ منوچهر نیستانی هنگامی که بیست سال داشت طراحی چند جلد از کتابهای فرامرز سلیمانی را انجام داده. توکا در مورد طراحیهای این کتابها میگوید، آن طراحیها بدترین طراحیهای تاریخ نشر در ایران هستند، اما سبب شدند که ارتباط من جدا از پدرم با فرامرز شکل بگیرد. من از سلیمانی بابت آن طراحیها پولی نمیگرفتم اما در عوض هر وقت که با هم به کتابفروشی میرفتیم او هزینه کتاب را پرداخت میکرد.
توکا نیستانی درباره این آشنایی و رفاقت میگوید: «ارتباط من با فرامرز سلیمانی از زمانی شروع شد که شعرهایی از نرودا را به فارسی ترجمه کرده بود و برای چاپ آنها نیاز به طرح جلد داشت. از من خواست برایش طراحی کنم، دو س جلد از آن کتابها را من طراحی کردم.
نیمه دوم دهه پنچاه فرامرز به واسطه عمویم که او هم پزشک بود با پدر من آشنا شده بود، اولین بار اسمش را از پدر شنیده بودم. مطب فرامرز در خیابان تخت طاوس بود و اغلب شاعران به مطب او رفت و آمد داشتند. فرامرز سلیمانی بر خلاف اغلب شاعران آن دوران، بسیار آدم سالمی بود، بر خلاف پدر من، منوچهر آتشی، اخوان و خیلیهای دیگر، سالم زندگی میکرد. زمستانها اسکی میرفت و تابستانها تنیس بازی میکرد. هم شعر میگفت و ترجمه میکرد و هم در کنفرانسهای پزشکی شرکت میکرد. در ساختمانی که مطبش در آنجا واقع شده بود اتاقی داشت و بعد از ساعت چهار و پنج که کارش تماش میشد اغلب شاعران به مطب او میآمدند. سیستم صوتی عالی، کتابخانهای نسبتاً کامل و مبلهای راحتی کلیت این اتاق را رقم زده بودند، دست و بالش هم اصولاً باز بود. آدم محترمی بود، وضع جیبیاش هم خوب بود و اصولاً وقتی شاعران و نویسندگان گرفتار میشدند، دست به دامن سلیمانی بودند. بخشی از قابل اعتماد بودنش در بین شاعران بیشتر به خاطر سلامت جسمش و وضعیت مالیاش بود. میتوانست همه را در هر موقعیتی نجات بدهد، اگر کسی گرفتار میشد میتوانست وثیقه بگذارد.
مسائل جامعه و سیاست، بر بسیاری از شاعران دهه چهل و پنجاه سایه انداخته بود. برخی از شاعران و نویسندگان بعد از کودتای بیست و هشت مرداد ۱۳۳۲ سرخورده شده بودند و به همین خاطر هم برخی از آنان به مواد مخدر روی آوردند اما، فرامز سلیمانی در آن سالهای طلایی ادبیات ایران، زندگی سالمی در پیش گرفته بود. شاید یکی از علتهای محبوب و مطرح نبودنش در جامعه ادبی بیمار ایران، در نحوه زندگیاش نهفته باشد. ارتباطات گسترده و دست و دلبازی دوستانه، یکی از علتهای محبوبیت او در میان شاعران بود. گاهی در ادبیات ایران و جهان شعرهای خوب سبب شهرت شاعرش نمیشوند، شعرهای خوب فرامرز سلیمانی هم از آن دسته از شعرها بود.
توکا نیستانی مهاجرت فرامرز سلیمانی را در زمانی که شخصیت ادبیاش در حال شکلگیری بود، یکی دیگر از علتهای ناشناخته ماندن این شاعر و منتقد ادبی میداند.
عباس صفاری ،شاعر معاصر، نیز در مطلبی در سایت بیبیسی از فرامرز سلیمانی به عنوان نخستین کسی یاد کرد که مجموعه دقیقی از شاعران زن معاصر را در کتابی با عنوان «بارورتر از بهار»در ایران منتشر کرد.
او نیز ضمن اشاره به برخی کتابهای این شاعر از او به عنوان یکی از پیشگامان شعر موسوم به موج سوم یاد کرد و درباره اخلاق و رفتار اجتماعی و فردی او نوشت:
سلیمانی شاعر و پزشک آزاد منشی بود و هرگز نشنیدم به تلخی و آزردگی از کسی یاد کرده یا نوشته باشد. همیشه با بزرگان اهل هنر و ادبیات ایران در رابطه و مکاتبه بود اما کار پر مسئولیت و پر مشغله اش به عنوان پزشک شاید فرصت و اجازه نداد که شعرش را به جایگاه رفیعی همسنگ آنها برساند. اگر چه کم نبوده اند پزشکان پرکاری مانند چخوف که ستاره درخشانی در آسمان ادب شده اند و مدیران پرمشغله ای مانند والاس استیونس که به یاری نوعی انضباط نظامی شعر خود را را به کمال رسانده اند، اما در یک نگاه وسیع شاید بتوان شغل های وقت گیر را نوعی سندروم برای هنرمند محسوب کرد که تداوم و کار بی وقفه را (دست کم در گستره ای ده ساله) که لازمه پرورش استعداد است از او می گیرد یا مانند تقی مدرسی موکولش می کند به دوران باز نشستگی که ذهن دیگر جلا و شفافیت گذشته را ندارد.
او از معدود شاعرانی است که در مهاجرت نیز هر از گاه با نشریات داخلی همکاری داشت و تعدادی از کتابهایش طی سالهای اخیر در ایران به چاپ رسیده اند، در خارج از کشور نیز در آغاز مهاجرت انتشارات (کتاب موج) را بنیان گذاشت که چندین مجموعه از اشعارش از همین طریق منتشر شدند و سپس سردبیری نشریه ای به نام (نوشتا) را به عهده گرفت که غالبا به کار شاعران جوان و نزدیک به موج سوم و پست مدرن ایرانی می پرداخت.