تازه‌های احساسات فرهنگی






آخرين اخبار و رويداد‌ها




حرکت شگفت انگیز عکاس زن ایرانی

یک عکاس زن ایرانی در یک اقدام شگفت‌انگیز جایزه 55 هزار یورویی را پس فرستاد. نیوشا توکلیان که از دوران نوجوانی عکاسی را با روزنامه جامعه آغاز کرده بود ، و اینک به عکاسی معروف در حوزه خبری شهره است جایزه یک بنیاد اروپایی را بابت برخی نقطه نظراتی که به زعم او دخالت در کارش به حساب می‌آمد پس فرستاد.

به گزارش سایت احساسات فرهنگی روزنامه اعتماد ضمن اعلام این خبر گفت وگویی با این بانوی عکاس انجام داده است که از نظر شما می‌گذرد.

يكي از مهم‌ترين جوايز عكاسي جهان، در پنجمين سال تاسيس خود به عكاس جواني از ايران به نام نيوشا توكليان رسيد. بنياد كارمينيك در چهار سال گذشته جايزه 50 هزار يورويي فتوژورناليسم خود را به چهار عكاس مرد اروپايي اهدا كرده؛ تا اينكه امسال عكس‌هاي يك عكاس زن ايراني نظر داوران اين جايزه را به خود جلب كرد، اما خبر به همين جا ختم نمي‌شود. توكليان اين جايزه را بعد از دريافت براي اين بنياد پس فرستاد و بالطبع برگزاري نمايشگاه مجموعه عكس‌هايش توسط اين بنياد هنري فرانسوي و همچنين چاپ كتاب اين مجموعه لغو شد. با او كه اين روزها در عراق مشغول عكاسي است درباره دلايلش براي نپذيرفتن اين جايزه، گفت‌وگويي كرده‌ايم كه مي‌خوانيد.

tavakolian

از مجموعه عكسي كه براي اين مسابقه آماده كرده بوديد بگوييد. موضوع محوري آن چه بود و چه مدت وقت صرف آن شد؟

اين مجموعه حاوي 200 قطعه است كه به صورت پرتره، داكيومنتري و لنداسكيپ عكاسي شده است. حدود شش ماه شبانه‌روز روي اين پروژه كار كردم. سوژه اصلي اين عكس‌ها جوانان ايراني و زندگي روزمره آنها در تهران است. آدم‌هاي معمولي كه شايد به ظاهر جذابيت خاصي براي دوربين نداشته باشند اما به گمان من اگر كمي دقيق‌تر نگاه كنيد، زندگي‌شان پر از داستان است. جواني كه در كافه‌يي كوچك در تهران كار مي‌كند، معلم جواني كه زبان انگليسي تدريس مي‌كند و هر روز براي رسيدن به محل كارش در شهرري سوار اتوبوس مي‌شود… جواناني كه از دريچه نگاه بسياري از ما، زندگي‌شان جزو عادي‌ترين و معمولي‌ترين تصاوير است.

از شيوه كارتان و همين‌طور علت انتخاب اين سوژه بگوييد. فكر مي‌كنيد مجموعه شما چه تفاوتي با عكس‌هايي دارد كه تا به حال در جهان از ايران ديده شده است؟

در شهر از كنار آدم‌ها كه مي‌گذشتم، كسي را انتخاب مي‌كردم كه احساس مي‌كردم مي‌تواند قصه‌يي براي خودش داشته باشد، با آنها همراه مي‌شدم و سعي مي‌كردم به جاي آنكه فقط از خودشان عكاسي كنم، تهران را از دريچه نگاه آنها ببينم. سعي كردم اين مجموعه بخش كوچكي از داستان زندگي اين آدم‌هاي معمولي را تصوير كند. عكس‌هايي كه معمولا از ايران ديده مي‌شود پر از تضاد و كنتراست است و من به عنوان يك عكاس ايراني از اين نگاه خسته شده‌ام. علت اصلي انتخاب چنين سوژه‌يي دور شدن از همين نگاه تكراري بود. البته كار براي من به مراتب سخت‌تر بود. چرا كه به تصوير كشيدن تضاد، كار بسيار آسان‌تري است. نام اين مجموعه هم شد «صفحات خالي يك آلبوم عكس ايراني» كه البته بعدها همين عنوان تبديل شد به يكي از موارد اختلاف ميان من و آقاي كارمينيك، موسس اين جايزه.

پس از آنكه نام‌تان به عنوان برنده اين جايزه اعلام شد، چه اتفاقي افتاد؟

همان‌طور كه گفتم در اين مجموعه سعي كردم از نگاه تكراري و كليشه‌يي كه به ايران وجود داشت دوري كنم. نگاهي كه تضادها و سوژه‌هاي به لحاظ بصري چشمگير را به تصوير مي‌كشيد. شش ماه پيش كه داوران من را به عنوان برنده بخش فتوژورناليسم انتخاب كردند و من مجموعه را به آقاي كارمينيك تحويل دادم، واكنش اوليه او اين بود كه اين عكس‌ها ابدا چيز خاصي نيست و سوژه‌ها بسيار معمولي‌اند. براي‌شان توضيح دادم كه اين كاملا فكر شده است و انتخاب شخصي من بوده است. با توجه به اختلاف‌نظري كه بين ما وجود داشت، كمي ترديد در من ايجاد شد اما داوران اصرار كردند كه اين اختلاف‌نظرها برطرف مي‌شود و بالاخره به تفاهم خواهيد رسيد. قرار بر اين بود كه نمايشگاه اين مجموعه با اتفاق نظر من و اين بنياد برگزار شود و پس از آن هم تمام 200 قطعه عكس در قالب يك كتاب به چاپ برسد كه طبعا چنين اتفاقي براي زندگي حرفه‌يي من يك گام بلند موفقيت‌آميز بود. در ادامه اما اتفاقاتي افتاد كه مرا ميان انتخاب اين فرصت و استفاده از تبعات اين موفقيت و حفظ استقلال هويت هنري و فكري‌ام قرار داد. دو راهي كه در نهايت به پس دادن جايزه منتهي شد.

اختلاف نظر شما با موسس اين بنياد در چه مواردي بود؟ چرا آن تفاهمي كه گفتيد شكل نگرفت؟

روند طولاني گفت‌وگوها و نشست‌هاي پياپي در ادامه مرا به اين نتيجه رساند كه براي پذيرفتن اين جايزه بايد اجازه دهم كه در اثري كه خلق كرده‌ام دخالت كنند و نتيجه اين دخالت‌ها به هيچ‌وجه مطلوب من نبود. اول از همه اينكه آقاي كارمينيك تاكيد كردند كه اسم اين مجموعه بايد به «نسل سوخته» تغيير پيدا كند. عنواني كه به گمان من بسيار كليشه‌يي و سرشار از قضاوت بود و به هيچ‌وجه با نگاه من به عنوان خالق اثر همخواني و سنخيت نداشت. در برگزاري نمايشگاه هم مشكلاتي داشتيم؛ از بين اين مجموعه ايشان 30عكس را به انتخاب خودشان اديت كرده بودند كه باز هم با آن موافق نبودم. ترجيح مي‌دادم عكس‌هايي از اين مجموعه در نمايشگاه به معرض ديد گذاشته شود كه هر چه بيشتر و بهتر مفهومي كه در ذهن داشتم را به مخاطب منتقل كند. در نهايت احساس كردم پس از دو بار سفر به فرانسه در اين سه ماه و چندين جلسه گفت‌وگو براي رسيدن به يك نقطه مشترك، آزادي هنري من كه بالاترين و مهم‌ترين عنصر در زندگي حرفه‌يي من است زير سوال مي‌رود. به اين نتيجه رسيدم كه راه ديگري ندارم جز آنكه جايزه 50 هزار يورويي، نمايشگاه و كتاب را فراموش كنم. چاپ كتاب مجموعه عكس‌هايم با چنين عنواني برايم غيرقابل تحمل بود. احساس كردم تمام پيشينه كاري من و هر موفقيتي كه تا به اينجا كسب كرده‌ام با چنين كاري زير سوال مي‌رود. با اينكه زحمت بسيار زيادي براي اين پروژه كشيده بودم و تمام وقتم را به مدت شش ماه صرف كار بر روي آن كرده بودم، نتوانستم خودم را راضي كنم كه به قيمت زير سوال رفتن هويت هنري و استقلال فكري‌ام، آنچه را كه به آن اعتقاد دارم زير پا بگذارم.

سرانجام كار چه شد؟ در حال حاضر برنامه ديگري براي اين پروژه داريد؟

هفته پيش ايميلي به كميته داوران ارسال كردم و از پذيرفتن جايزه امتناع كردم و به آنها اعلام كردم كه كاري كه نام من را به عنوان خالق اثر روي خود دارد بايد مطابق با نظر و ديدگاه من باشد، ‌در نتيجه حاضر به پذيرفتن تغييرات مورد نظر اين بنياد نيستم. به گمان من هنرمند چيزي جز استقلال فكري، شم و خلاقيت هنري ندارد، اين تنها ابزار اوست. هيچ كسي در دنيا نمي‌تواند هنرمند را تحت فشار بگذارد و تنها ابزار او را تصاحب كند و با دخالت و اعمال نظر بخواهد نگاه خودش را تحميل كند حتي اگر پاي جايزه‌يي بزرگ و موفقيتي تضمين شده وسط باشد. اميدوارم بتوانم روزي اين مجموعه عكس را جايي به دلخواه خودم به نمايش بگذارم يا در قالب يك كتاب چاپ كنم. اميدوارم كه قصه جوانان كشورم در لابه‌لاي اين تصاوير، نشنيده نماند.

تاريخ: ۱۳۹۳/۰۶/۲۴
كليد‌واژه‌ها: زنان عکاس،ایران،جوایز
Facebooktwitterredditpinterestlinkedinmail

نظر شما:
نام و نام‌خانوادگی:* رايانامه:* تارنما: