احساسات فرهنگی: هنگامی یک پدیده و بحران در هر جامعهای از منظر یک فرد فرهنگی نگریسته شود، زاویههای تازهای رخ مینمایدکه در نزد مهندس و کارشناس آن حوزه وموضوع نمیتوان چنین نگاه و منظری را به نظاره نشست. یادداشت دکتر نصرالله پورجوادی درباره بحران آب و نگاه او به چگونگی حل این بحران ، به خصوص در جوامع اسلامی از جمله این نگاههاست که میتواند خواندنی و درسآموز باشد و افق تازهای را برای پیشنهادهای قابل تامل و تازه در این زمینه پیش روی ما بنهد.
مهمترین نکته در این یادداشت نسبتا بلند که استاد پورجوادی در فیس بوک خود نهادهاند، عدم ورود فقه سنتی به حوزههایی مثل آب در دوران جدید است. این گونه است که کمتر میشنویم فقیهی درباره بحران آب و سدهای بی سبب و یا نوع خشکسالی و دلایل آن سخنی گفته باشند. اما در همین حوزه ما داریم چهرههایی چون دکتر کردوانی را که به قول دکتر پورجوادی بیش از همه درباره آب میداند و در مسئله آب تفقه کرده است.
یادداشت را بخوانید که اتفاقا باز هم برای گریز به این مسئله از یادداشتو قبلیاشان ارجاع میآورندکه پیش از این در همین سایت آن را انعکاس داده بودیم:
اسراف آب در جامعه سنتی و جامعه جدید
در حسب حالی که تحت عنوان « اشکهای وندی شرمن و…» نوشتم فقط به بعضی از جنبه های انقلاب فرهنگی آمریکا در دهۀ 1960 اشاره کردم.
یک ایرانی از اشک جان کری و انقلاب فرهنگی دهه شصت در کالیفرنیا میگوید
یکی از جنبههای مهم آن انقلاب که در اینجا میخواهم بدان بپردازم مسئلۀ اسراف و ضدیت انقلابیون با این آفت اجتماعی و اقتصادی بود. آمریکا در دهۀ پنجاه و شصت میلادی مسائل اقتصادی دوران جنگ را پشت سر گذاشته و وارد مرحلۀ جدیدی از تولید و مصرف شده بود. من خوب به یاد میآورم که در اواخر دهۀ پنجاه در ایران معروف بود که اگر کسی میخواست اتومبیل آمریکائی بخرد به او میگفتند مدلهای قبل از 54 را بخرد. من علت آن را نمیدانستم تا این که در آمریکا فهمیدم که این سالی بوده که طرح کهنگی( planned obsolescence)در کنگره به تصویب رسیده بود. بنا بر این طرح محصولات صنعتی باید طوری ساخته شود که دوام زیادی نداشته باشد تا هر چیزی زود کهنه شود و مردم مرتب بخرند و بخرند. جنس خوبی که دوام داشته باشد باعث تعطیلی کارخانهها میشد و تعطیلی کارخانهها هم بیکاری و عدم انباشت و توزیع ثروت را به همراه میآورد. آثار تصویب «طرح کهنگی» و به طور کلی ورود به جامعۀ مصرفی در دهۀ شصت کاملا محسوس بود و انقلابیون با این معیارهای مصرفی مخالف بودند. از سطلهای زبالهای که پر از مواد غذائی مصرف نشده بود گرفته تا میلیونها تن گندمی که دولت آمریکا به دریا میریخت و اجناس یک بار مصرفی که همه جا تل انبار شده بود.
نگاه مردم ایران به مصرف در ۵۰ سال قبل
من وقتی در سال 1967 به ایران برگشتم یکی از فضایلی که در جامعۀ خودمان دیدم غیرمصرفی بودن آن بود. مردم ایران حتی تا پنج شش سال بعد هم هنوز با معیارهای سنتی زندگی میکردند. نفت هنوز گران نشده بود و ما تازه میخواستیم پیکان مونتاژ کنیم. نه چندان صنعتی شده بودیم و نه گرفتار آفتهای جامعۀ صنعتی. اسراف هنوز حرام بود. مردم اگر یک تکه نان روی زمین میدیدند بر میداشتند، و فوت میکردند و یک جائی میگذاشتند تا کسی که به آن احتیاج دارد آن را بر دارد. نان خشک و کپک زده را هم دور نمیریختند. در تهران هنوز مغازههائی بود مخصوص نانهای خشک و کپک زده. نمکیها نان خشک میگرفتند و به جای آن نمک میدادند. کسی بابت نمک پول نمیداد. من در سال اول ازدواجم از همسرم خواهش کرده بودم که نان خشکی را که میخواهد به نان خشکی بدهد برای مصرف خود من بگذارد. تهران ده دوازده سال بود که لوله کشی شده بود. آب لوله کشی ارزش داشت. من تا انقلاب شد ندیدم کسی با شیلنگ آب برگهای حیاط خود را بروبد. باز گذاشتن شیر آب حرام بود. وقتی میخواستند وضو بگیرند شیر را به اندازۀ یک مشت آب باز میکردند و بعد میبستند. جورابها را وقتی سوراخ میشد همه وصله میکردند. پولدارها بودند که سالی یک جفت کفش و یک دست کت و شلوار میتوانستند بخرند. تازه، لباسهای کهنه سال قبل را هم دور نمی انداختند. کوچک میکردند برای بچهها.
در تگزاس وضعیت چگونه بود؟
اینها هنوز در ایران قبل از انقلاب بود، در حالی که در آمریکا دیگر نبود. من در تگزاس از استاد ادبیات انگلیسی خودم که پیرمردی تگزاسی بود شنیدم که میگفت من وقتی بچه بودم یادم هست که یک لگن بزرگ مثل وان را از آب گرم پر میکردند و اول مرد خانه و بعد مادر او و بعد همسرش و سپس بچهها در همان آب استحمام میکردند. در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم این وضع حمام رفتن آمریکائیها بود، همان ملتی که حمام رفتن روزانه را در قرن بیستم نه فقط در آمریکا و اروپا بلکه در کل جهان متداول کردند. آیا کار خوبی کردند؟ نمیدانم. باید بیست سی سال صبر کنیم تا ببینیم آیا باز هم انسانها می توانند در بسیاری از نقاط جهان روزی یک بار دوش بگیرند؟
در دهۀ چهل شمسی ما در تهران تازه در خانه حمام ساخته بودیم ولی باز هم روزی یکی بار نمیتوانستیم دوش بگیریم. نه به خاطر این که رسم آمریکائی متداول نشده بود، بلکه در پس ذهن ما هنوز روزی یک بار دوش گرفتن اسراف به حساب میآمد و اسراف هم حرام بود. قرآن و حدیث و سنت اسراف را حرام کرده بود. مسلمان باید مسرف نباشد. این یکی از جاذبههای اسلام بود. کسانی که بیبند و باری در مصرف را در جامعه آمریکا میدیدند و تقوای مصرف را هم در ایران میدیدند نمیتوانستد از تحسین اسلام و فقه اسلامی به خاطر این دستورات اخلاقی و ارزشهای اجتماعی آن خودداری کنند. وقتی به ما میگفتند در اسلام حرام است که کسی آب رونده را با ادرار خود یا چیز پلید دیگری آلوده کند ما نمیتوانستیم از اسلام به خاطر این دستوراتش ستایش نکنیم. به خاطر همین دستورات و همین بینشها بود که ما پیش از انقلاب به اسلام گرایش پیدا میکردیم. من منکر این نیستم که بعضیها میخواستند با اسلام همان کاری را بکنند که اتحاد جماهیر شوروی یا چین مائو انجام داده بودند. ولی بعضیها هم اسلام را به خاطر ارزشهای خداپسندانۀ آن دنبال میکردند. به همین دلیل هم وقتی انقلاب شد از عنوان «اسلامی» استقبال کردند. فکر میکردند که آن اندک فسادی که بر اثر روی آوردن به صنعتی شدن در دهۀ 50 شمسی پیش آمده بود به کمک احکام اسلامی در مورد محیط زیست بر طرف خواهد شد. غافل از این که سیل صنعتیشدن و آمریکائیشدن نیرو و فشاری دارد که احکام جامعۀ سنتی قادر به مقابله با آنها نیست.
ما برای جلوگیری از سد سازیهای غلط و نابودگی جنگلها و ریختن فاضل آبها به دریا و آلودگی رودخانهها به توسط کارخانههای شیمائی و آلوده شدن آبهای زیرزمینی به وسیلۀ انواع مواد سمی شوینده به علم و تکنولوژی دیگری احتیاج داشتیم و داریم. فقه سنتی به ما میگفت در آب جاری ادرار نکنید ولی کدام فقیهی تا کنون در بارۀ آلودگی دریای مازندران یا رودخانههائی که فاضل آبهای صنعتی را درون آن میریزند صدایش در آمده یا فتوائی صادر کرده است؟ و تازه اگر هم میکرد کی بود که گوش کند؟ فقها در بارۀ آلودگیهای جامۀ صنعتی حرفی برای گفتن نداشتند چون جامعۀ صنعتی را نمیشناختند. علم آنها دربارۀ جامعهای بود که در حال احتضار بود.
ما فقیهان جدید جامعه خودمان را نمیشناسیم
اسلامی که میخواست مسائل جامعۀ صنعتی را برای ما حل کند اصلا از جامعۀ صنعتی و آفتهای آن اطلاع نداشت. مشکل سنت گراها هم در همین است. سنتگرائی برای زمانی خوب است که من آن جامعۀ سنتی را حفظ کرده باشم. با تغییر جامعه احکام سنتی هم بیاثر میشود. ما نمیتوانیم مسئلۀ اسراف در گندم را با برداشتن نان کپکزده از روی زمین و بوسیدن آن حل کنیم.
کمبود آب و بیآبی را نمیتوانیم با بستن شیر های آب هر بار پس از مصرف حل کنیم. دهها علت برای بی آبی وجود دارد که یکی از آنها ، البته مهمترین آنها، حفر چاههای عمیق و یکی دیگر سد سازیهای غلط و بیمطالعه است. همه میدانند که امروزه خطرناکترین مسئلۀ کشور کمبود آب و آلودگی آب است. این مسئله را کی به وجود آورده؟
دکتر پرویز کردوانی در جلسه پرسش و پاسخ خود در پنجشنبۀ گذشته در محل کتابفروشی موقوفات افشار میگفت که از زمان آغا محمدخان قاجار تا پایان دورۀ پهلویها ما جمعا پنجاه هزار حلقۀ چاه عمیق در سراسر کشور حفر کرده بودیم و در این سی و پنج سال گذشته تعداد چاهها بالغ بر یکصد و پنجاه هزار حلقه شده است. ما ذخائر آبی خود را که صدها هزار سال طول کشیده تا در این کشور جمع شود در عرض سی سال از زیر زمین به روی زمین آورده و به هدر داده ایم. ما به کمک تکنولوژی جدید کمر به نابودی آب و خاک خود بسته ایم. ما فکر میکردیم به مدد فقهی که میگوید برای وضو گرفتن فقط سه تا مشت آب کافی است میتوانیم از آفات جامعۀ صنعتی و مسئلۀ اسراف خلاصی پیدا کنیم. غافل از این که برای حل مسائل جامعۀ صنعتی باید به دانش و تجربۀ همین جامعه رجوع کرد. «دردم از یار است و درمان نیز هم.»
من نمیخواهم بگویم کشورهای صنعتی همۀ مسائل خود را حل کردهاند ولی میتوانم بگویم که آنها در حل مسائل خود و جلوگیری از مشکلات جدید موفق تر بودهاند. آنها برای رفع کم آبی به دعای باران متوسل نشدهاند . مسائل جامعۀ جدید را به حوزههای سنتی نبردهاند بلکه به دانشگاهها بردهاند. امروزه یکی از بزرگترین فقیهان ما در زمینۀ مسائل آب دکتر پرویز کردوانی است که خودش فرزند کویر است و در سال 1345از آلمان در رشتۀ آب و کشاورزی تخصص گرفته و بنیانگذار و رئیس مرکز تحقیقات مناطق کویری و بیابانی ایران است و کتابهائی در زمینۀ مسائل آبی ایران تالیف کرده است ، ولی چند نفر هستند که او را بشناسند؟ و چند نفر از کسانی که در زمینۀ حل مسئلۀ آب در کشور کار کرده اند به حرفهای او گوش داد اند و میدهند؟ ما فقهای جامعۀ جدید را نمیشناسیم و قدر آنها را نمیدانیم. به همین دلیل در حل مسائل جامعۀ خود در میمانیم.